.: RAW WISDOM !
all about nothing
Sunday, November 30, 2003
...هر عیب که هست در مسلمانی ماست
حکایت شوق زیارت بابا و ننه و عمو و عمه ی ما ملت هم شده حکایت آب به آسیاب دشمن ریختن
فکر میکنم توی همین چند ماهه به لطف عشاق دلباخته ی ایرانی خرج نصف جنگشون در اومد ! (از کاسبی های برخی ایرانیون این وسط فاکتور بگیرید..بحث یه چیز دیگه ست فعلا!)
همونا که عدو رو سبب خیر دیدن و و به سر راه رو از کوه و کمر گرفته تا مرز به ظاهر عربی طی میکنن (نتیجه ش هم میشه اینکه یه چند کیلومتر اون طرف تر به هزار تومنی میگن خمینی!)
عجب دنیائیه ها!!!
آخ از دست اونایی که اسلام رو گرفتن و اینو تحویلمون دادن
الان ما آخر "واعتصموا بحبل الله ...." هستیم
میگید نه دور و اطرافتون رو ببینید
یه طرفِ حبل میشه کشور دوست و همسایه و برادر.. افغانستان
اون طرف دیگه ش هم عراق
فلسطین و مردمش هم که رو نقشه نیستند تا ببینیمشون و یه سَرِ حبلی ، طنابی ، ریسمونی بدیم دستشون تا "لا تفرقوا" !!!
خوبه باز حداقل این ملل الاسلامی هر چند وقت یک بار اجلاسی چیزی دارن تا یه فرایندی رو محکوم کنن .. اونم به شدت
دستشون درد نکنه
خدا ان شا الله اجر جزیل به آنها و صبر جمیل به بازماندگان آنها عنایت فرماید
!!!
posted by Smartys #
01:03
Sunday, November 23, 2003
تو به سیمای شخص مینگری *** ما در آثار صنع حیرانیم
(شاید هم بر عکس)!!!
...
بچه داداشم خدا وکیلی از اینم خوشگل تره .. الکی نمی گم هاااا .. باور کنید .. همه میگن چقدر شبیه عمه شه D:
حالا الان که این عکس دم دستم بود اما بعدا یه عکس ازش میذارم تا ببینید راست میگم ..فقط حیف که پسره!!!!!
posted by Smartys #
13:08
Saturday, November 22, 2003
آنکس که تو را دارد چه ندارد؟!!!
حرف به ظاهر ساده ایه ..نه؟!
احتمالا باید شنیده باشید ..پیرمرد ها وقتی میخوان از خونه برن بیرون میگن: حسبی الله
این جمله هم تقریبا همون معنی رو میده ..حالا این آموزه ی دینی محسوب میشه و اون حرف خواجه عبدالله که من اسمشو میذارم یه جمله با معنی ِ مطلق ..یعنی میشه حس کرد که طرف با تمام وجودش این حرف رو زده ..
بگذریم
میخواستم بگم که گاهاً برای ما هم پیش میاد که یک سری جملات رو که عموماً فقط روخونی میکنیم ، یه روز همچین زیر پوستی درک کنیم
این جمله هم یکی از هموناست
خدا مرا کافی است
بعضی وقتا که از دستمون در میره یه لحظه حس میکنیم که واقعا خدا برامون کافیه .. این همون لحظه ست که احتمالا میگیم : "خدایا خیلی دوستت دارم" یا "خدایا مرسی" یا "قربونت خدا" یا...
اما..
اما حیف که جون به جونمون کنن آدمیزادیم و گذرا
حس ها مون رو فراموش میکنیم و باز فردا همونی هستیم که بودیم ..عادی ِ عادی
کاش میشد حداقل تو هر چند روزی که میگذره فقط یه لحظه ش رو با چنین احساس هایی زندگی کنیم
اونوقت به نظر شما ممکنه که واسه ی دو زار و ده شاهی زیر آب هم رو بزنیم؟!!
posted by Smartys #
23:20
Friday, November 21, 2003
...
از کلاس میای بیرون و میبینی اکثر رفقا ماشین دارن غیر از تو !
این اصلا مهم نیست وقتی ...
وقتی در آخرین لحظه برای رفتن به یک مهمونی بزرگ بلوزت رو وقت اتو کشیدن میسوزونی
این هم اصلا مهم نیست وقتی...
هارد سیستمت میسوزه
این هم اصلا مهم نیست وقتی
ببینی کنکور قبول نشدی و همه ی برنامه ریزی هات رو هوا موند
این هم اصلا مهم نیست وقتی
فجیع گلو درد شدی و حتی نمی تونی آب دهنت رو قورت بدی
این هم اصلا مهم نیست وقتی
میبینی مادر پیش چشات داره درد میکشه
...
هر چی دلتون میخواد خودتون برداشت کنید و نتیجه بگیرید ..
همین جوری به ذهنم رسید
فقط میدونم این نتیجه گیریا هم تا وقتی عملی نشه زیاد مهم نیست
!!!
posted by Smartys #
22:25
Saturday, November 15, 2003
مور، چه میداند که بر دیواره ی اهرام میگذرد یا بر خشتی خام...
تو آن بلند ترین هِرَمی که فرعون تخیل میتواند ساخت
و من آن کوچکترین مور .. که بلندای تو را در چشم هم نمیتواند داشت
یا علی
posted by Smartys #
21:16
Friday, November 14, 2003
بیا و از جزئیات لذت ببر
اینو از رادیو شنیدم که یک انجمنی بنام انجمن مصححین وضو میخواد راه بیفته (شایدم افتاده) که اعضای این انجمن کنار حوض های حرم مستقر میشن و وضوی ملت رو اصلاح میکنن..حوصله ی اینو ندارم که بخوام بحث کنم و بگم که عمو جان هر چیزی در حد خودش به جا و وارد اصول و عقاید پیچ شده ی خودم بشم و غیره ..اما ..
اما ..
نمیدونم .. شاید هم بشه واقعا اینقدر که اینا میبرن من هم بتونم از جزئیات لذت ببرم و گاها هم فیض!!!
شاید هم همه ی اینا لازمه و من زیادی دچار هیچ فرض کردن فرایند های اطرافم شدم
شاید هم ندارد جزء و کل از هم جدایی
شاید هم ...
به قول پروین :
در سر عقل میباید بی کلاهی عار نیست (شایدم آر نیست!)
posted by Smartys #
12:53
Sunday, November 09, 2003
سلام
من طوریم شده؟
به نظر خودم که نه!!!
مثل هر روز دیر بیدار شدم ، زیاد غر زدم ، از زیر کار هم در رفتم
همه چی مثل همیشه بود ..مطمئنم!
پس چرا مامان اومد و چند تا شیشه کوچولو و خوشگل نشونم داد و گفت اینا رو مامانجون داده واسه ی سیسمونی بچه ت!!!
؟؟؟!
حِسَّم خوب نیست..
من طوریم شده؟
posted by Smartys #
16:34
Thursday, November 06, 2003
دیروز یه چیزی دیدم ..
یه مغازه ی CD فروشی..
رو شیشه ش نوشته بود
کلبه ی سی دی ِ بیت الاحزان!!!
posted by Smartys #
13:19
Wednesday, November 05, 2003
یک واقعیت دیگه!
طرف پدر نداشت
و یک خانواده ی شلوغ داشت
و خانواده تسبیح نخ میکشیدن و میفروختن و خرجشون رو در می آوردن
و خانواده ساکن روستا بود
و اونوقت خانوم بلند شده بودن اومده بودن شهر و دانشگاه زبان فرانسه!! میخوندن
و از همه مهمتر شازده خانوم نوبت دوم لطف کرده بودن و قبول شده بودن و تشریف آورده بودن
...
فهم ، شعور ، قدرت درک مسائل ، تشخیص موقعیت ، تصمیم گیری برتر در شرایط حاد ، از خودگذشتگی ، ...
زئوس باید بره غاز بچرونه وقتی همچین الهه ی عقل و درایتی وجود داره!!!
بی زحمت یکی بیاد همکاری .. من میخوام خودمو بذارم لای دیوار و جرز بگیرم .. شاید دیگه از این جور اعجوبه ها نبینم ..
posted by Smartys #
21:04
Archives
06/01/2003 - 07/01/2003
07/01/2003 - 08/01/2003
08/01/2003 - 09/01/2003
09/01/2003 - 10/01/2003
10/01/2003 - 11/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
04/01/2008 - 05/01/2008