جنوب غرب :اقليمي كه انگار هميشه تو خمودگي ِ بعدازظهر هاي داغ كويري نفس ميكشه .. بي جنب و جوش .. اميدوار به روزي كه بركت زمين تمومي نداشته باشه !
غرب: ناموس بي غيرتي .. و فعلا ً اشك واشك وتاراج !
شمال غرب: يك حباب كه ظاهرش تو آفتاب 7 رنگه اما باطنش.. اقتصاد پوك،اجتماع پوك،هويت پوك !
شرق:سرزمين مولد درد ....
. . .
با همه فرق داريم از قديم تا الان ،از هر حيث كه ببيني .. اما به قول مادر بزرگم “ داشتم داشتم گفتن فايده اي نداره بايد به دارم دارم هات بنازي ” اين خيلي حَرفه .. گفتن و مباهات كردن به تمدن گذشته،آبروي گذشته رو زياد ميكنه، به حال امروزمون هيچ نفعي نداره.حالا هم اگه بخوايم به سبك قديم كاري رو تكرار كنيم خودمون رو انداختيم تو تسلسل . اين جوري ديگه آينده هامون هم گذشته اي ندارن كه بهش بنازن .. اين درسته كه بايد فكري به حال يه چرخ لـَنگ كرد و تنش رو از موريانه ها مصون داشت اما نه اين شكلي كه از حركت نگهش داري تا يكي ديگه بسازي و جايگزين كني .. ترميم ِ حركت، عملي تر از دوباره به حركت درآوردنه .. يه كم رو اين فضيه فكر كنيم
. . . و در آخر، يه اطلاعات عمومي : ميدونيد مردم ژاپن چجوري اعتصاب ميكنن؟ يه پارچه مي بندن به سرشون يا بازوشون و خواسته شون رو ميگن و در همون حال كار مملكتشون رو هم انجام ميدن ..!
posted by Smartys #
20:36
به اين ميگن ضد حال چرا اين كامپيوتر سرش نميشه كه ي بزرگ با ي كوچيك فرق داره .. همه چيو آخه بايد گفت؟؟؟؟ تو اين ويندوز همه چي قرو قاطيه .. واي كه تا اين گاو بشه دل من.........اينا رو نوشتم تا امتحان كنم ببينم درسته يا نه ..جدي نگيريد ..دنياش ارزش حرص خوردن نداره اين كه ديگه جاي خود داره
posted by Smartys #
20:33
خیر سَرَم اومدم یه چیزی راجع به گذر زمان بنویسم که یکی تلویزیون روشن کرد، میخوام فقط نتیجه ی مثبت یه دور کانال عوض کردن رو ببینید(البته من فقط صداشو شنیدم)
- خوب بچه ها اشاره های آیه ی سوم رو با هم مرور میکنیم
صدای یه خانومه : فَ .. سَب ... بیح ...
صدای گروه بچه ها : فَ .. فَ .. سَب .. سَب .. بیح .. بیح
- نظر شما چیه ؟ بابا اگه قرار بود زرنچه و پورحیدری رو بیارن و ضایع شون کنن خوب همون کخ که داشت بد نتیجه میگرفت دیگه...
- سایر روزنامه ها نیز خبر دستگیری عناصر گروهک تروریستی منافقین را با تیتر های درشت منعکس کرده بودند .
- مرغ زرد تخم طلا .. گردن (نمی دونم چی چی) و تاج به سر میخریدنش نمی دادمش (تبلیغ تخم مرغ تلاونگ بود فکر کنم)
- لَمون ...... (فرانسوی بود بنابر این زود عوض شد)
خدا رحم کرد که فقط 5تان !!!
نمیشه منکر ارزشی بودن بعضی از برنامه ها شد ولی خوب باور بفرمایید نشد یه بار روز جمعه من حال کنم از بیکاری هام
همینه که رو به بلاگ نگاری آوردم .. هیچی هم نباشه برای گفتن، گیر میدم به قالب کار و مثل دفتر مشق بچه ها که وقتی بد خطه خط کشی قرمز میکننش و گل و بته کنارش میذارن ....(حوصله ام نمیاد بقیه جمله ام رو تموم کنم)
خلاصه که تو هر چی کم بیاریم تو این یه قلم یعنی شیوه های مدرنیته ی بهینه سازی انرژی در تلف کردن وقت کم نمیاریم.
یه کم که ارزشی فکر کنیم میرسیم به این جمله که : ایها الناس ... امروز فقط یه باره و این لحظه ای که نمیدونیم چکارش کنیم، فقط فرصت داریم یه بار به چگونه گذروندنش فکر کنیم.
خودمونیماااا چند درصد لحظه هامون به این فکر میگذره؟!!!
تازه اگه لحظه ای رو به فکرچگونگی ِ گذرش بگذرونیم با اینکه هیچ سودی نداره ولی جزو لحظه های با ارزشه.....
posted by Smartys #
22:53
هنوز با خودم کنار نیومدم که چرا مینویسم
یه روزی فکر میکردم که اگه همه ی آدما حرفشون حرف نزده ی خودشون بود و کارشون کار انجام نشده شخصیت های هر چند به هم تابیده شون (یعنی به نام درس گرفتن درس تقلید نمی دادن) اونوقت میشد انتظار بیشتری ازشون داشت
ولی حیف که ما از نون شبمون میزنیم که مبادا از یکی دیگه 2 زار جا بمونیم .. حالا اینا رو واسه چی میگم واسه اینکه شاید به شمایی که نمیدونم فاز حوصلتون با حرفای من میخونه یا نه شاید هم به خودم بفهمونم که ایها الناس تا کی میخوایم واسه بقیه زندگی کنیم؟؟؟
چقدر خوب میشد اگه ...........
ول کن بابا حوصله داری هاااااا
posted by Smartys #
20:28
سلام ، دوباره
شدیداً پیدا کردن ِ علاقه به زدن ِ حرف وداشتن ِ نظری از دسته ی هرچند بیخودی ولی فقط صرفِ گفتن، چند روزیه افتاده رو دنده ی اراده ام ... من خلم .. اکزکتلی میرم سراغ ِ همونی که میریزه به هم بیشتر از همه اعصابمو .. این ادا و اطوار های اخیر از فکر صبحم رو گرفته به خودش انحصاری کرده تا دیدن خواب شبم !
وقتی داشتم بر میگشتم دیشب ، متجاوز از 80 نفربیکار دیدم و دوبرابر اون بیکار تر ... موندم معطل من، که این همه رو از کجا میارن؟ {حاضرم یه بار سوار ماشیناشون بشم بذارن رانندگی کنم}
یارو رو یه بار تو گزینش اداره ی دولتی ردش کردن به علل واهی (حدس بزنید بی زحمت خودتون که علت واهی یا شایدم کاهی گرفتن از دختر به اون ماهی چی میتونه باشه غیر از نداشتن آگاهی از فروع شرعیه ! ) ردش کردن و اینم دوباره شرکت کرده امسال چون از رو نمیره البته با تکمیل آگاهی های ...اهی ، میگفت خوبه حالا بزنه و عوض شه، اونوقت فرداش نامه گزینش من میرسه که : " مؤمن و معتقد به اصول مقدسه ی جمهوری اسلامی ، قبول" و من دوباره از گزینش رد میشم !!! حکایت ما حکایت اون عده مورچه ایه که زدم با پام دیشب پرت و پلاشون کردم ، که دور یه سوسک فلج جمع شده بودن ، سر جمع شدن یه عده ترسیده ی همه چی از دست داده ، تو یه جا مثل تاریکی ِ حمام امیدوارم دوباره باعث این نشه که بچه ام فردا به من بگه احمق !!! مثل من ِ نوعی که به ننه بابام میگم !!!
شماره Master Card تون رو بدید تا جایزه ویژه ی درک مطلب رو واریز کنم اگه فهمیدید تو مخ من چی میگذره (40% سهمیه رزمندگان)
posted by Smartys #
00:28
هو ا لسلام
بیشتر ازخیلی وقته که وبلاگ میخونم و فقط میخونم حتی نظر هم نمیدم اوووووووووووه یه لحظه اسم و رسم وبلاگایی که بودن و هستن و نیستن یادم اومد .. چه دنیاییه
بعضی وقتا با خوندن بعضاشون مصمم میشدم به حرف زدن و گاهی هم با خوندن یه سری چیزا از وبلاگ خوندن هم منصرف میشدم
حالا هم نمیدونم که چی شد که شروع کردم و نمیدونم چجوری باید ادامه بدم اما دوست دارم این یه کارو هم تجربه کرده باشم
بیشتر از 70 درصد از زندگی من با اینترنت میگذره حالا هم بخاطر کار و هم بیشتر بخاطر تنهایی
اینم یه راه تجربه نشده ست میرم تا وقتی که جذابیت داشته باشه البته اگه گیر قید و بند حرمت هر ارزش نیفتم
فعلا تا همین جا
باید برم و آرزو کنم تا یاد بگیرم بهتر ببینم و فکر کنم تا شاید به حرفام ارزش خوندن بیشتری بدم .
posted by Smartys #
00:27
یه کل کل حسابی با یه عده از خود بی خبر وااااااااااای که چقد حرص میخورم وقتی میبینم ما هیچی نمیفهمیم میدونی صبح تا شبمون چجوری میگذره؟ یه نیگا به خودت بنداز .. باعث آبروریزی ..
posted by Smartys #
19:19
سلام نمیدونم بالاخره بعد این همه مدت ساکت بودن کار درستیه یا نه .. از دیشب حس عجیب غریبی دارم .. بذار برم ببینم به کجا میرسم .. فعلا این یه تسته
posted by Smartys #
00:38